مریممریم، تا این لحظه: 19 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره
مژگانمژگان، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره
لیلالیلا، تا این لحظه: 24 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

کاردستی هایی برای اتاق بچه

انقاب

این دهه فجر است گویی نوبهار                                        وین همه مهراست از او یادگار غصه ها رفتند و افسانه شدند                                       ناله ها فریاد مستانه شدند دردهه فجرامتش پیروزشد         &nb...
19 بهمن 1393

خمینی ای امام

من خراباتيم از من سخن يار مخواه گنگم از گنگ پريشان شده گفتار مخواه من که با کوري و مهجوري خود سرگرمم از چنين کور تو بينايي و ديدار مخواه چشم بيمار تو بيمار نموده است مرا غير هذيان سخني از من بيمار مخواه با قلندر منشين گر که نشستي هرگز حکمت فلسفه و آيه و اخبار مخواه مستم از باده عشق و از مست چنين پند مردان جهان ديده و هشيار مخواه دهه فجر و ۲۲بهمن سالروز پیروزی انقلاب در سی و یکمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران بر همگان مبارک .   ...
19 بهمن 1393

طنز

روزنامه هفت صبح: هر نوشته ای نویسنده ای دارد. هر نویسنده ای حق دارد اسمش را پای مطلبش ببیند. نوشته هایی که در این صفحه می خوانید، Status های کپی پیست شده ای است که در شبکه های اجتماعی دست به دست چرخیده و صاحبش را گم کرده. اگر «شما» نویسنده این آثار هستید، لطفا عصبانی نشوید. لبخند بزنید و به خواننده هایی فکر کنید که با خواندن نوشته هایتان لبخند می زنند و در دل تحسین تان می کنند. 1- احمقانه ترین حرکت ضد بشری اینه که می آیید گل پسر معتادتون رو دوماد می کنید که سر براه شه 2- دوست واقعی کسیه که وقتی زمین خوردی دستت رو بگیره و بلندت کنه. البته بعد از اینکه خنده ش تموم شد. 3- یادتون میاد؟ نوک مداد قرمزای سوسمارنشان رو که...
11 بهمن 1393

بازی پیش دبستانی

برترین ها:  آیا از اینکه فرزندتان کارهای خوبی انجام نمی دهد، دادتان در آمده است؟ باید دست از سخنرانی بردارید و روش تربیتی خود را تغییر دهد و جالب کنید. در خلال بازی می توانید مسوولیت، صداقت، همدلی، صبر و ... را به کودک خود بیاموزید. این روش بسیار کارساز است زیرا کودک متوجه نمی شود به او درس اخلاق می دهید و خیلی راحت آنها را قبول می کند و به مرور یاد می گیرد رفتار درست چیست و در موقعیت های مختلف چه واکنشی باید نشان دهد.      1.    قطار بسازید روش بازی: برای این بازی به چند جعبه مقوایی بزرگ نیاز دارید که کودک و دوستانش بتوانند راحت داخل آن بنشینند. بعلاوه، ابزار کار نیز همچون کاغد رنگ...
11 بهمن 1393

راست یا دوروغ

  داستان کوتاه راست یا دروغ پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم. دختر لبخندی زد و گفت ممنونم تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد.. حال دختر خوب نبود.. نیاز فوری به قلب داشت.. از پسر خبری نبود.. دختر با خودش میگفت : میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی.. ولی این بود اون حرفات.. حتی برای دیدنم هم نیومدی… شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید… چشمانش را باز کرد.. دکتر بالای سرش بود. به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟ دکتر گفت نگران نباشید پی...
11 بهمن 1393

قصه های کودکانه

  بزغاله خجالتی توی یه گله  بز ،یه بزغاله خجالتی بود که خیلی آروم و سر به زیر بود .وقتی همه بزغاله ها بازی و سر و صدا راه می انداختنداون فقط  یه گوشه می ایستاد و نگاه می کرد. وقتی گله بزغاله ها به یه برکه ی آب می رسید،بزغاله های شاد و شیطون برای خوردن آب می دویدند سمت برکه و حسابی آب می خوردند و آب بازی می کردند . اما بزغاله ی خجالتی اینقدر صبر می کرد تا همه بزغاله ها از کنار برکه برن بعد خودش تنهایی بره آب بخوره .بعضی وقتا از بس دیر می کرد ،گله به سمت دهکده به راه می آفتاد و اون دیگه وقت آب خوردن رو از دست می داد .این جوری اون خیلی خودشو اذیت می کرد. چوپون مهربون گله بارها و بارها به...
11 بهمن 1393

سگ کوچولو

قصه ی سنگ کوچولو یک سنگ کوچولو وسط کوچه ای افتاده بود.هرکسی از کوچه رد می شد، لگدی به سنگ می زد و پرتش می کرد یک گوشه ی دیگر.سنگ کوچولو خیلی ناراحت بود.تمام بدنش درد می کرد.هر روز از گوشه ای به گوشه ای می افتاد و تکه هایی از بدنش کنده می شد.سنگ کوچولو اصلاً حوصله نداشت.دلش می خواست از سر راه مردم کنار برود و در گوشه ای پنهان شود تا کسی او را نبیند و به او لگد نزند. یک  روز مردی با  یک وانت پر از هندوانه از راه  رسید.وانت را کنار کوچه گذاشت و توی بلندگوی دستیش داد زد:« هندونه ی سرخ و شیرین دارم.هندونه به شرط چاقو.ببین و ببر.»مردم هم آمدند و هندوانه ها راخریدند و بردند. مرد تمام هندوانه ها را فروخت.فقط...
11 بهمن 1393